- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
این آخرین روز است از سالی که دارم شـرمـنـدگی مانـده از احـوالی که دارم حـال مـرا تـغـیـیـر ده یا احـسـنالحـال آشـفـتـه هـسـتـم با همین حالی که دارم امسال هم رفت و نـدیـدم چـهـرهات را این است آقـا بـخـت و اقـبـالی که دارم آقــا دعـای تـو بـرایـم کـار سـاز اسـت آقـا نـگـاهـی کـن بـه اعـمـالی که دارم شـرمـنـدهام، بـهـر فـرج کاری نکـردم شرمنده هـسـتم من از افعـالی که دارم خوردم نـمک اما نمکـدان را شکـسـتم با معـصـیت، بـا تـوبـۀ کـالـی که دارم عصیان پـر و بال مرا در هم شکـسـته پـرواز مـمکـن نیست با بـالی که دارم گـرچـه بــدم امـا دلی دارم حــســیـنـی با روضههای سخـت گـودالی که دارم
: امتیاز
|
مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
کاش این جمعه دل عرش چراغان بشود یوسفِ آل علی، راهـی کـنـعـان بـشـود بانگِ جاء الحقِ جبریل بپـیچـد به فلک آسـمــان قــاریِ ایـن آیـهٔ قــرآن بـشـود تشنـهٔ بارش یک لحـظه نگـاهش هستیم دیده باید که پُر از حضرت باران بشود کـاش انــدازه یـک دم بـپــذیـرد مــا را یا به قـدر نـفَـسی هم شده مهـمان بشود میرسد عاقبت آن روز که با بیرق نور از افق حضرت خورشید غزلخوان بشود نامِ او زمـزمـۀ وقـت سحـرگـاهـانست عـشق بـایـد به دل مـأذنـه عـنوان بشود عشق معنا شده در تاب و تبِ منتظران کاشـکی نـدبـهٔ مـا درخـور ایشان بشود باید از عـمق قـنوتت بکـشی یا رب، تا لؤلؤ از گـوشۀ مژگانِ تو غـلطان بشود در فـراقـش شده مـرغ غـزلـم دلمُـرده میشود او به دل مُـردۀ مـا جـان بـشود گفته انجیل هم این را که جهان یک روزی روشن از آمـدنِ حـضرت انـسان بشود خداوندا! خداوندا! تو ای معبودِ سبحانم بسویت آمدم امشب نگه کن چشمِ گریانم
: امتیاز
|
مناجات سال نویی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
پشتِ زمین شکست و دلِ آسمان گرفت بیتو بهار، حال و هوایِ خـزان گرفت گـفـتـیم میرسی و شـبِ عـیـد میرسـد دردا نـیـامـدی و دلـم بـیـکـران گـرفـت خوشبخت آن کسی که سرِ سفرهات نشست از خیمهگاهِ عرشیِ تو آب و نان گرفت گریان، ورق زدی و دریغ از دعایِ عهد پـرونـدۀ معـاصیِ ما از تو جـان گرفت عالم، عجـوزهای که زمینگیر و ناتوان از دستهایِ گرم تو؛ تاب و توان گرفت در آرزویِ ایـنـکـه بـه تـو اقـتــدا کُــنـد کـعـبه دلش گـرفت و نوایِ اذان گرفت ********** برگـرد و بیـقـرار بگـو: جـدّیَ الحـسین جدّی که تیر؛ پیکـرِ او را نـشان گرفت سـالارِ زینب از نفس افـتاد روی خاک گودال، گریه کرد و غمی بیکران گرفت «سر» را گرفت خنجر و تحویلِ نیزه داد ضرْباتِ نعل، از بدنش استخوان گرفت از حال رفت حضرتِ زهـرا به قـتلگاه اینجایِ مرثیه، نفسِ روضهخوان گرفت اربــابـمـان بـدونِ کـفـن مـانـد عـاقـبـت این داغ؛ صبر از دلِ صاحبزمان گرفت!
: امتیاز
|
مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیتو اینجا همه در حـبس ابد تبعـیـدند سالها، هجری و شمسی، همه بیخورشیدند از همان لحظه که از چشم یقین افتادند چـشــم هـای نـگــران آیــنـۀ تــردیــدنـد نـشـد از سـایـۀ خود هم بگـریزند دمی هرچه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود هـمه از دیـدن تـنـهـایی خـود تـرسـیدند غـرق دریـای تو بـودنـد ولی ماهیوار بـاز هم نـام و نـشان تو ز هم پـرسیدند در پی دوست همه جای جهان را گشتند کس نـدیـدند در آئـیـنه به خود خـندیدند سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است فـصلها را همه با فـاصلهات سنجـیدند تو بـیـایی، هـمۀ ثـانـیـههـا، سـاعـتهـا از همین روز، همین لحظه، همین دم، عیدند
: امتیاز
|
مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آسمانی هست اما جلوۀ خـورشید نیست روز نو میآید اما روز نو که عید نیست تا نباشی ناخوش احـوالـیم، حـوِّل حالَـنا تو بیایی عید میآید، در این تردید نیست چشمها را شُـستهام تا جور دیگر بنگرم زندگی چیزی به غیر از آنچه باید دید نیست حسرت دیدار لیلی با دل مجنون چه کرد؟ آهِ مجنونی که دیگر زیر چتر بید نیست هر چه با تو انس پیدا کرد ارزشمند شد قطرۀ اشکم برایت غیر مروارید نیست از خودت دورم نکن؛ دورم کنی دق میکنم کاش میگفتی که حکم عاشقت تبعید نیست از منِ عاشق نیاز و پیـشۀ معـشوقه ناز با دل هجرانزده ما را به وصل امّید نیست کاش میآمد کسی که دیر شد برگشتنش کاش میآمد جواب طعنۀ «دیدید نیست» مُـطـمئـنّم مـوسم خـنـدیـدن گُـل میرسد بعد از این شبهای فتنه مُصلح کُلّ میرسد
: امتیاز
|
مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
این آخـرین سه شنبه پایـان سال ماست گویی دوباره درد فـراق تو مال ماست یک لحظه هم نبوده برایت غمین شویم با این حساب غصه و غم سهم حال ماست از شیعیان محض و مطیعت که هیچ وقت اینکه شدیم شیعـهیـتان از خـیال ماست فال فـرج زدیم و جـوابش چنـین رسید تـرک گـنـاه راه مـیان وصـال مـاسـت حق با شـماست اینکه بگـویی برایـتان این ادعـای مـنـتـظـرانت وبـال مـاست آقـا بـبـخـش نـوکـر خـوبـی نـبــودهایـم مشغـول نفـس بودن مان اشتغال ماست آقا تو را به جـان ابالـفـضل حـلال کن مـا را غـلام و جزو محـبان خـیال کن
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در ایام حج
ای صفـای حـرم یـار! کجای حرمی؟ حرم از عطر تو سرشار! کجای حرمی؟ سعی عشاق تو، ای کاش به جایی برسد ای صفـای حـرم یـار، کجای حرمی؟ عطر جانبخش تو در حِلّ و حرم پیچیدهست وارث عـترت اطهـار، کجای حرمی؟ ای شده زمـزمـۀ مـنـتـظـرانت لـبـیک مظهر عصمت و ایثار، کجای حرمی؟ خواب غفلت ندهد فرصت دیدار به ما آه ای دیـدۀ بـیــدار، کـجـای حـرمـی؟ همه جای حرم از پرتو حُسن تو پُر است ای به صد جلوه پدیدار، کجای حرمی؟ تا شود چـشم و دل عـالم و آدم روشن پـرده از آیـنـه بـردار، کجای حـرمی؟ حج اکبر شود آن روز، که هنگام طواف بـرسـد مـژدۀ دیـدار، کجـای حـرمـی؟ رازدارِ دل زهرا و علی، غیر تو کیست آخر ای محـرماسـرار، کجای حرمی؟
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در ایام حج
ای چـراغ حــرم یـار کـجـای حـرمـی ای شـفـای دل بـیــمـار کجـای حـرمی همه جای حرم از پرتو حسن تو پُر است ای به هر صحنه پدیدار کجای حرمی تا که بی پرده به بینند رخت را حجّاج پـرده بـردار ز رخـسار کجای حرمی پای تا سر شدهام چـشم تماشا که مگر چشمم افتد به تو یک بارکجای حرمی حجر و حجر زهجران تو خون میگیرند زمـزمت تـشـنـه دیـدار کجـای حرمی همه اینجا به مـحـبـان عـلـی مینـازند پــسـر حــیـدر کــرّار کـجـای حـرمـی حرمت عترت و قرآن شود اینجا پامال وارث احـمـد مـخـتـار کـجـای حـرمی دور تا دور حـرم قـاتـل زهـرا نـامـش نقـش گـردیـده به دیـوار کجای حرمی شیعه مظلوم، تو مظلوم، حرم هم مظلوم ای حـرم را تو نگهـدار کجای حرمی روز «میثم» شده در این حرم امن خدا بـیتـو مـانـنـد شـب تـار کجای حرمی
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام جواد علیهالسلام
یـابـن الحـسـن توئـی سـبـب اتّـحـاد ما نـام مــقــدّســت ســنــدِ اعــتــقــاد مــا مسـمـوم شـد عـزیـز دل ثـامن الحجـج آتــش زده حـدیـث غمـش بـر نـهاد ما
: امتیاز
|
مناجات عید فطری با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
اسـیـر درد شـدیـم و دوا نـیـامـد بـاز گـذشت مـاه خـدا مـاه مـا نیـامـد بـاز چقدر هر سحر از درد دوریش یک ماه صـدا زدیـم که آقـا بـیـا، نـیـامـد بـاز
: امتیاز
|
مناجات عید مبعثی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
مبعـث شده ای نور دو چـشمان پیـمبر آن چهـرۀ خود را بنـمـایـان گل حـیدر ای یـوسف گـم گـشتـۀ زهـرای مطهر باز آ که جهان غرق فساد است سراسر ای آنکه چو حیدر به زمان شمس عیانی وقـتـش نشده پـرده ز رخـسار کشانی؟
: امتیاز
|
مناجات با صاحب الزمان در شهادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
حالا که حرف، حرف بهار است و یار نیست پس هرچه هست بعد زمستان بهار نیست نامش هزار و چارصد و چندمین عزاست عیدی که بیتو میرسد و شرمسار نیست خوشبخت آنکه خانهٔ دل را تکانده است بر فرش خانهٔ دل من جز غـبار نیست هرچـند بهـتر است نـیـایی به شهـر ما ایـنجـا دلـی برای شـمـا بیقـرار نیست نـام تـو بر لب من در دل هـوای غـیـر این راه و رسم عاشقی و انتظار نیست در کــربـلا نـفـس زدهایـم و بــرای مـا دیگـر هـوای هـیچ کجا سازگـار نیست انــدازه تـمــام جـهـان گـریـه مـیکـنی روضه به هر بهانه اگر برقرار نیست زیـنب عـزای پـنـج تـن آل کـبـریـاست بدبخت آنکه در غم او سـوگوار نیست آنــقـدر گـریـه کـرد بــرای بـــرادرش هر کس که دید گفت دگر ماندگار نیست
: امتیاز
|
مناجات عرفه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
نظـر به رویِ تو شد قـبـلـگـاهِ آمـالـم تَـرَحُـمی بـنـما کـن نـظـر به احـوالـم نـوشـته رویِ جـبـیـنم فـراق تا به ابد بــنـالـم از غــمِ دل یـا بـدیِ اقــبــالــم من آن کـبـوترِ بامـم که هرکجا رفـتم به سنگِ تهمتِ مردم شکسته شد بالم فـقـط ضمانت تو گشته مُهـرِ تمـدیدی به تـوبـه نـامـۀ بیاعـتـبـارِ هر سـالَـم نه پایِ رفتنی هست و نه رویِ آمدنی بگـو چه چاره کنم من زدستِ اعمالم گـناهکـارم و تـوبه شکـسـتۀ رمضان خودت بیا عرفه گریه کن به این حالم صدایِ پـایِ مُـحـرَم به گـوش مـیآید شـبـانـه روز به یـاد حـسـین مینـالـم قسم به مـویِ پریشان عـمه جانِ شما به گریه دلـنگـرانِ حـسـین و گـودالم صدا زد از تَهِ گودال خواهرم برگرد مگر نـگـفـتـم عـزیـزم نیـا به دنـبـالم برو به خـیـمه نـبـیـنی بریـدنِ سر را وگـرنه پـیر شوی پایِ جـسمِ پـامـالـم
: امتیاز
|
مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام صادق
کاش میشد به دل غـمزده سامان بدهم به دو چـشمان کـویـرم نـمِ بـاران بدهـم پیِ تو روضه به روضه همه جا رفتم من نگـرانـم که نـدیـده رُخ تـو جـان بـدهـم گُنهم حال تو را سخت به زحمت انداخت چـقدر هدیه به درگاه تو عُصیان بدهم؟ خبط من یوسف من باعث این غیبت شد حقم این ست که من تن سوی زندان بدهم خـویِ حـیوانی من باز ز تو دورم کرد حیف باشد به خودم منصب انسان بدهم بزن امّا تو بـیا چـشم مرا خُـشک نکـن که فـقـط فخـر به این دیدۀ گـریان بدهم با همه بیسـر و پایی تو رهـایم نکـنی ولی افسوس که من عشق تو ارزان بدهم حـال که آمـدهام گـر که بـرانی ز درت چه جـوابی به دل زار و پـریشان بدهم جان مـادر دل ما را به مـدیـنه برسـان عوضش هر چه بخواهی بخدا، آن بدهم با تو خواهم به بقیع و غم آن گریه کنم تا که شـاید به دلِ سوخـته درمان بدهم تو بیا روضه بخوان حضرت صادق چه کشید تا که جـان پـای غـم ناطـق قـرآن بدهم
: امتیاز
|
مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه در سالروز تخریب بقیع
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را کـی مـیکـنـیـم ریـشـهٔ آل سـعــود را؟ یارب! به حق ناقـهٔ صالـح عـذاب کن نـسـل بـه جـای مـانـدهٔ قــوم ثـمـود را افـتـاده دسـت ابـرهــههـا خــانـۀ خــدا سجّیل کو که سر شکـند این جـنود را چیـزی به غـیر وهـن ندارد نـمازشان باید شـکـست بر سـر آنها عـمـود را ای واجبالـوجـود ز لـوث وجـودشان کی پاک میکنی همه مُـلک وجـود را جـده، یـمن، مدیـنه، غـدیر، از قـدیمها ایـن قـوم مـیخـرنـد تـمـام شـهــود را در آن زمین که نام عـلی گـل نمیکند هـرگـز مـجـوی مـدفـن یـاس کـبود را کو وارث کسی که در قلعه کنده است تـا بـشـکـنـد دوبـاره غـرور یـهـود را اسـفــنـدِ روز آمـدنـش کــور مـیکـنـد یک صبح جمعه چشم بخیل و حسود را
: امتیاز
|
مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام عسکری
دوباره خون شده قلبت دوباره تر شده چشمت چقدر غم زده چون شام بیسحر شده چشمت دو ماه در غـم اجداد و بعد در غـم مادر و امشب اشکفشانِ غـم پدر شده چشمت کسی اگـر که ندانـد خـودم بـد است ندانم چقدر پیش بدیهای من سپر شده چشمت برای ماست که هـمواره بیشتر شده آهت برای ماست که همواره شعلهور شده چشمت ز نالههای تو در هر فراز ناحیه پیداست ز گریههای شب و روز، خونجگر شده چشمت دلیل گریهٔ خونبار تو مگر که جز این است که مثل فاطمه مجروح میخ در شده چشمت دلیل گریهٔ خونبار تو مگر که جز این است که بین قافـله با عمه همسفر شده چشمت برای حنجر گلگون برای چشم پُر از خون چقدر خون شده قلبت چقدر تر شده چشمت
: امتیاز
|
مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام عسکری
به آسـمـان نـرسـم تا هـوایـیام نکـنی کجا روم من اگـر سـامـراییام نکـنی بگو میانِ گـدایانِ خویش جایی هست نگاه بر مَن و بی دست و پاییام نکنی بقیع، پـنجـره فـولاد، کنجِ شـش گوشه خوشم به این دوسه جا هرکجاییام نکنی تمام دلخوشیام خلوتیست کنج سردابت اسیـر این شب سـردِ جـدایـیام نکـنی هنوز از سـفـر اربعـین مـریضِ توأم دوا نـدارم اگـر کــربـلایـیام نـکـنـی نگاه کن به بـزرگی خود ولی نظری بـه طـرزِ نـابـلـدیِّ گــدایـیام نـکـنـی غریبِ شهر مرا کُـشت آتشِ جگـرت مرا بـبـر که بـمـیـرم به خـانۀ پـدرت
: امتیاز
|
مناجات سال نو با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
چـشمها پُـرسـش بیپـاسخ حـیـرانیها دسـتها تـشـنـۀ تـقـسـیـم فـراوانـیهـا با گـل زخـم، سر راه تو آذیـن بـستـیم داغهـای دل مـا، جـای چـراغـانـیهـا حـالـیا! دست کـریـم تـو بـرای دل مـا سرپناهی است در این بیسر و سامانیها وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی! ای سرانگـشت تو آغاز گلافـشانیها! فصل تقسیم گل و گندم و لبخـند رسید فصل تقـسیم غزلها و غـزلخوانیها سایۀ امن کـسای تو مرا بر سر، بس! تا پـناهـم دهـد از وحـشت عـریـانیها چـشـم تو لایـحـۀ روشـن آغـاز بـهـار طرح لبـخـنـد تـو پـایـان پـریـشـانیها
: امتیاز
|
مناجات شب یلدایی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شبی که با تو شود طی شبیست یلدائی نـه ایـن دقـایـق بـیمـعــنـی اهـــورائـی وان یـکـاد بـخـوانـیم و در فـراز کـنیـم بـه مـقـدم سـحــر جـمـعـهای تـمـاشـائی حضور مجلس انس است و دوستان جمعند خـدا کـنـد که در این بـزم عشق باز آئی ترنج و تیغ به کـف؛ منـتظر سر راهت نشـسـته یـوسف صدیق، بسکه زیـبـائی کدام دیده ز هجرت گریست این شب را امیـر بـادیـه گـرد، ای خـدای تـنـهـائـی چـگـونه بیتو سـپـر میشـود دقـایق ما بیـا که درب دلـم تـا مـدیـنـه بـگـشـائـی «به رغم مدعـیانی که منع عـشق کنند» جـمال چـهـره تو حـجـتیست زهـرائی
: امتیاز
|
مناجات شب یلدایی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ما چـلـه نـشینِ شبِ یـلـدای ظهـوریم مـا منـتـظرِ نـوبت بـر پـائیِ نـوریـم ما محـو جـمالِ پـسرِ فـاطـمه هـستیم شب زنده نگه دار، به یلدای حضوریم *************** کاش میشد که بـلـندای شب یـلدا را تا خود صبح فقط مست و خمارت باشم *************** وقتش رسیده صبح طلوعت فرا رسد پایان بـده بر این شب یلـدا شتاب کن *************** کـجـایـی یـابـن زهـــرا تـا بــبـیــنـی دو چـشمانم فـقـط بهـر تو جاریست *************** پـائـیـز مـن امـشـب شده بـارانـیتـر از اشـک من آسـمـان، چـراغـانیتر در دیـدۀ مـن کـه از تـو دورم، یـلـدا رنجیست که یک دقیـقه طـولانیتر
: امتیاز
|
مناجات شب یلدایی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شب یـلدایم اگر با تو سحر شد زیباست! به دعای فرج و نام تو سر شد زیباست! ما که خود چـلّـه نـشین تو شدیم آقـاجان این شب چلّه اگر از تو خبر شد زیباست! ما که عمری زدهایم دم زِ فراق تو، اگر بعد از این شامِ سیه خَتمِ سفر شد زیباست! شب نشیـنی و کـنار دِگـران خوب اما... با تو و عشق تو گر جمله سپر شد زیباست
: امتیاز
|